لطیفه های قرآنی
وزير مأمون
روزي ابوالعينا به احمد بن ابي داود كه وزير مأمون بود، از دشمنانش كه در آزار او دست به يكي كرده بودند، شكايت برد. احمد گفت: «يدُاللَّهَ فَوْقَ أيديهِمْ...»؛ «دست خدا بالاي دست آنهاست.» ابوالعينا گفت: مكر و حيلههاي آنان نيز عظيم است. احمد گفت: «... وَلا يحيقُ الْمَكْرُ السّيئي إلّا بِأهْلِهَ...» ؛ «اما اين نيرنگهاي بد تنها دامان صاحبانش را ميگيرد.»ابوالعينا گفت: ايشان بسيارند و من تنها و بي كس هستم. احمد گفت: «... كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِأذْنِ اللَّهِ واللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ» ؛ «چه بسيار گروههاي كوچكي كه به فرمان خدا بر گروههاي عظيمي پيروز شدند و خداوند با صابران است.»
نظرات شما عزیزان: